جدول جو
جدول جو

معنی هم آهنگ - جستجوی لغت در جدول جو

هم آهنگ
(هََ هََ)
دمساز. هم آواز. موافق. (یادداشت مؤلف). دو تن که یک اندیشه و یک آهنگ دارند:
که چندان سپه کرد آهنگ من
هم آهنگ این نامدار انجمن.
فردوسی.
در این پرده با آسمان جنگ نیست
که این پرده با کس هماهنگ نیست.
نظامی.
در این پرده گر سازگاری کنی
هم آهنگ را به که یاری کنی.
نظامی.
گر سیاه است و هم آهنگ تو است
تو سفیدش خوان که همرنگ تو است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
هم آهنگ
یکنواخت و موافق
تصویری از هم آهنگ
تصویر هم آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
هم آهنگ
((هَ هَ))
موافق، متحد، دو یا چند صدا که با هم توافق و تناسب داشته باشد
تصویری از هم آهنگ
تصویر هم آهنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم آهنج
تصویر غم آهنج
برآورنده و بیرون کنندۀ غم، غم آهنجنده، غم زدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب آهنگ
تصویر آب آهنگ
انسان یا حیوانی که از چاه آب بکشد، کشندۀ آب، برای مثال کرده شیران حضرت تو مرا / سرزده، همچو گاو آب آهنگ (سنائی۲ - ۱۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریم آهنگ
تصویر ریم آهنگ
آنچه با آن چرک چیزی را پاک کنند، دارویی که برای معالجۀ زخم، جراحت و پاک کردن ریم زخم به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ هََ)
هم قصدی. همراهی. موافقت. (یادداشت مؤلف) :
در آن پرده که شیرین ساختی ساز
هم آهنگیش کردی شه به آواز.
نظامی.
رجوع به هم آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
آنکه بسختی نفس می کشد. (ناظم الاطباء). دم آهنج. رجوع به دم آهنج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم آهنج
تصویر غم آهنج
غم زدا، بیرون کننده غم
فرهنگ لغت هوشیار
توافق وتناسب وارتباط چندصدای مختلف درآن واحد. توضیح بشر سر رشته این علم را در طبیعت پیدا کردن و در صدد تکمیل و تدوین آن بر آمده تا علمی جداگانه شده است. اولین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن هماهنگی اصوات در قرون وسطی شروع شده و رفته رفته ترقی کردن تاآنکه در قرن هفدهم میلادی تدوین شده و موسیقیدانهای بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیله تکمیل این فن مقبول و پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. عنصر اصلی این علم توافقهاست و آنها چند نوت مختلف است که در یک آن با هم شنیده میشود. توافقها ممکن است از دو یا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و دراین صورت توافقات دو صدایی و چهار صدایی و پنج صدایی موسوم میشود، اتحاداتفاق
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدان چیزی را پاک کنند، بیخ خرغول که بدان چرک رخمها را پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا بان کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آهنگ
تصویر سر آهنگ
سرهنگ، خوانندگی دو بیت خوانی، ابتدای آهنگ خوانی، تار کلفت ساز بم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریم آهنگ
تصویر ریم آهنگ
((~. هَ))
آن چه که با آن چرک چیزی را پاک کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غم آهنج
تصویر غم آهنج
((~. هَ))
بیرون کننده غم
فرهنگ فارسی معین
((~. هَ))
آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم آهنگی
تصویر هم آهنگی
آکورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تناسب، تجانس، سازگاری، توافق، موافقت، وفاق، هم دلی، همسازی، هم سویی، هم نوایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
Tunefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
de manière mélodieuse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
メロディーに
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
בצורה מלודית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
रागात्मक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
dengan melodi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
อย่างมีท่วงทำนอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melodieus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melodiosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melódicamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melodiosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
悦耳地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melodyjnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
мелодійно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
melodiös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
мелодично
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با آهنگ
تصویر با آهنگ
멜로디처럼
دیکشنری فارسی به کره ای